دوری

... گردن نکش گردن کشان چون تار مویت کرده اندبیهوده سرمستی نکن سم در سبویت کرده اند در ذاتت آزادی نبود در باورت شادی نبودیا زهر شومی ناکسان در خلق و خویت کرده اند تلخی و یا شیرین ندانستم چه طعمی در توب دوری...ادامه مطلب

دلبند تو دلبند ، تسلیم تو شد جاندل لایق تو نیست، مرجان به تو مرجان در وصف لبت یار ، این نکته نکو باداندازه ی یاقوت ، یا وارث مرجان سر مستیم آن است ، با لحن دلاویزاز تنگ شکر ریز ، گویی به من ای جااان ا دوری...ادامه مطلب

دلبر

به پریشانی هر دلشده سوگند
بعد هجران تو دل نازده لبخند

به کجا دل برهانم من عاشق
نفس ات گشته چو زناره به دل بند

ای که با مشعل رخ دل بستانید
جان به قربان سرت بوسه مگرچند

بی تو چون یاس خزان دیده وپرپر
سوزم از ریشه و می لرزم از آوند

تو که منعم کنی از خدمت لیلی
خواجه در گوش جنون کی برود پند

به نظر روز ازل دست طبیبان
گلم از سلسله ی موی تو رستند

#مهدی_عابد_ابراهیمی
تقدیم شما جانان

دوری...

شهر خونم اینچنین زارو زبون افتاده ام
با تیشه ی ظلم وستم چون بیستون افتاده ام

در هر وجب از خاک من صدجان فدا شد تشنه لب
فرقی نکرد احوال من از خون به خون افتاده ام

#مهدی_عابد_ابراهیمی

دوری...

چوپان

تا شبان را خواب غفلت برده است
مختلس اموال ده را خورده است

زین سرای نا امیدی بی دریغ
هرکسی فکرت کند افسرده است

گوییا در دفتر یوم الحساب
ظلم این نامردمان نشمرده است

هر کسی بر اسب قدرت شد سوار
اصل خود از نقش خاطر برده است

تا شکستند منزلت از زن چنان
یاس بی برگ و نوا پژمرده است

برده خوییم و گزینیم طوق ودار
کی مقصر بخت مادر مرده است

هرکه آمد
هرکه امد خون ما شد در سبوی
خاطرم از شیخ وشاه آزرده است

#مهدی_عابد_ابراهیمی
تقدیم شما جانان

دوری...

... اندیشه ات بسوزد نسلت شود سترونازادیم ربودی در گرگ و میش بهمن جان ودل وتن و دین با بیعتی فنا شدسرها به دار منصور دل ها به چاه بیژن در جنگ نان و وجدان دریوزه معتبر شدآلوده شد مقدس بی مایه شد فروتن د دوری...ادامه مطلب

سیم اخر پادشه این دل گله دارد ز حکم رانی تو جان دوصد طایفه گردیده به قربانی تو انچه بوسیده نبی پینه ی دستان من استتا چه کسی بوسه زند پینه ی پیشانی تو چون سرا پرده بیفتد نتوانست خریدقطره ی کفر من از کا دوری...ادامه مطلب

صبا ای باد صبا یار دیدی به سلامتگو از دل یارت پر بسته سلامت گو آتش هجران گرجان ودلش سوختتا لحظه ی اخر می داد سلامت گو لطف نظر کن پندی به من اموزچون جان برهانم از گوشه ی دامت تادیده تو را دید بیدی شدو دوری...ادامه مطلب

دوست

گمانم صد بیابانگرد دارد
که ما را از سبویش طرد دارد

گریزان گشته از ما لا مرووت
تو گویی دلبری پیگرد دارد

غروبی گشته این تلخ وخونین
شبیه مرکبی آوووورد دارد

به گرمی با رقیبان میزند می
ولی با ما نگاهیی سرررد دارد
رفیقان راه غم بر ما نبندید
قراری با من شبگرد دارررد
...
...

دلا از عاشقی کردن حذر کن
بجز حسرت چه دستاورد دارد

#مهدی_عابد_ابراهیمی

بخشی از غزل
تقدیم شما عزیزان

دوری...

آدمبرکش از چهره نقاب برکن این دلق فریبگاه شیطانی میشوی گاه عیسی بر صلیبحرف ناحق بر لسان فکر نامیزان به عقلکفردرخلوت گزینی عشق برمنبر خطیبتا به کی مکر دوری...ادامه مطلب